جدول جو
جدول جو

معنی واکن کردن - جستجوی لغت در جدول جو

واکن کردن
(فَ گَ دی دَ)
واکندن. عیار. معایره. (یادداشت مؤلف). رجوع به واکندن شود
لغت نامه دهخدا
واکن کردن
واکندن
تصویری از واکن کردن
تصویر واکن کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از واگو کردن
تصویر واگو کردن
سخن شنیده را بازگفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روان کردن
تصویر روان کردن
روان گردانیدن، روان ساختن، جاری کردن، جریان دادن، کنایه از ازبر کردن درس یا مطلبی، برای مثال ما طفل مکتبیم و بود گریه درس ما / ای دل بکوش تا سبق خود روان کنیم (ابوالقاسم فندرسکی - لغتنامه - روان کردن)، کنایه از رواج دادن، روغن زدن و نرم کردن، روانه کردن، گسیل داشتن، فرستادن، به راه انداختن
فرهنگ فارسی عمید
(چَ زَ دَ)
سکونت دادن، تسکین دادن. فرونشاندن، آرامش خاطر بخشیدن. مطمئن کردن:
هر که ترسد، مر ورا ایمن کنند
مرد دل ترسنده را ساکن کنند.
مولوی.
رجوع به ساکن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از واضح کردن
تصویر واضح کردن
روشن کردن آشکار کردن هویدا کرد، ثابت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وجین کردن
تصویر وجین کردن
کندن گیاهان و علفهای هرزه از مزرعه و باغچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وارد کردن
تصویر وارد کردن
داخل کردن، مطلع کردن، یا ایراد وارد کردن اعتراض کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وارون کردن
تصویر وارون کردن
واژگون کردن سرنگون ساختن، دیگرکون کردن تغییر دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واجب کردن
تصویر واجب کردن
واجب قراردان لازم کردن بایسته کردن، لازم بودن ضرور بودن: (... پس اکنون بدین آیه واجب کند که کشتگان احد نیم چندان بدر بودند)، سزاوار بودن: (از خرد واجب نکند اندرین روزگار فترت که ما یکجا، جمع باشیم) یا واجب کردن رای. حکم کردن اندیشه و تصمیم: (و یکی را که رای واجب کند بر اثر فرستاه میشود تا آن کارها بواجبی قرار گیرد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واگو کردن
تصویر واگو کردن
سخن شنیده را باز گفتن تکرار کرد نسخنی را: (بطور مسلم این زن حرفهای او را پیش هوویش واگو میکرد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واصل کردن
تصویر واصل کردن
رساندن پیوند دادن رساندن موجب پیوستن شدن، بحق رساندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واقف کردن
تصویر واقف کردن
آگاهاندن مطلع کردن آگاه کردن مستحضرساختن: (گفت والله آمدم من بارها تاتراواقف کنم زین کارها) (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واهی کردن
تصویر واهی کردن
سست کردن سست کردن: (... چهارصد سال بگذشت و گردش چرخ و حوادث دهر قواعد آنرا واهی نتوانست کرد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسکن کردن
تصویر مسکن کردن
خانه کردن ماندگار شدن مانیستن سکنی کردن در جایی منزل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساکت کردن
تصویر ساکت کردن
آرام کردن توشتاندن خاموش کردن آرام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روان کردن
تصویر روان کردن
گسیل داشتن، روانه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاکی کردن
تصویر پاکی کردن
تطهیر
فرهنگ لغت هوشیار
مسکن دادن در جایی مستقر ساختن، تسکین دادن فرو نشاندن، آرامش خاطر دادن مطمئن کردن، ساکن ساختن حرف متحرک
فرهنگ لغت هوشیار
سکنادادن، مسکن دادن، تخت قاپو کردن، مستقر کردن، آرام کردن، فرو نشاندن، تسکین دادن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از وارد کردن
تصویر وارد کردن
Import
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از واضح کردن
تصویر واضح کردن
Clarify
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ساکت کردن
تصویر ساکت کردن
Silence
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بانک کردن
تصویر بانک کردن
Bank
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اسکن کردن
تصویر اسکن کردن
Scan
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اسکن کردن
تصویر اسکن کردن
сканировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از واضح کردن
تصویر واضح کردن
esclarecer
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از وارد کردن
تصویر وارد کردن
importar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بانک کردن
تصویر بانک کردن
делать ставки
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ساکت کردن
تصویر ساکت کردن
молчать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از واضح کردن
تصویر واضح کردن
aclarar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از وارد کردن
تصویر وارد کردن
importar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از اسکن کردن
تصویر اسکن کردن
scannen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بانک کردن
تصویر بانک کردن
bankieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ساکت کردن
تصویر ساکت کردن
zum Schweigen bringen
دیکشنری فارسی به آلمانی